>

نقشی ازیک آدمک

>

 

Saturday, February 06, 2010

? جهل دیکتاتور
 
حکومت ایران از ابتدای انقلاب 57 تدریجا تمامی احزاب مخالف را با عناوین مختلف از صحنه سیاسی کشور حذف کرد و یا با محدود کردن فعالیت های آنها عملاً احزاب را خانه نشین کرد. هدف حاکمیت از این عمل تک صدایی کردن فضای سیاسی کشور بود. آنها می خواستند با این کار مانع گرد هم جمع شدن مخالفان در غالب احزاب و در نتیجه تشکیلاتی و قوی شدن آنها شوند. بنابراین حاکمیت تصور می کرد با این عمل مخالفان هیچگاه نمی توانند به صورتی جدی و سازمان یافته اقدامی علیه تمامیت حکومتشان کنند. این اقدام سرآمدان قدرت اما راهکاری نامناسب برای دنیای مدرن و تکنولوژیک امروز است. مخالفان امروز خود رسانه هستند. به عنوان مخالف در خیابان ها حاضر می شوند، به عنوان عکاس و فیلم بردار خبری فیلم و عکس تهیه می کنند، به عنوان خبرنگار و شبکه های خبری تصاویرشان را در کنار آنچه دیده اند در شبکه های اجتماعی قرار می دهند، به عنوان تحلیل گر آنچه را شاهد بوده اند تفسیر می کنند، با سایر مردم در شبکه های مجازی بحث می کنند و از یکدیگر آموزش می بینند!
دیکتاتوری ایران با گسترده و پراکنده کردن مخالفانش در سطح جامعه عملاً تیشه به ریشه خود زد. امروز دیگر نمی دانند با بازداشت کردن چه کسی می توان جلوی این جنبش را گرفت وبا بستن دفتر کدام پایگاه خبری می توان صدای آن را خفه کرد.
در هفته اول پس از ک ودتا دولت دست به دستگیری های وسیع اما هدفمند زد. تعداد زیادی از رهبران و سرآمدان گروه ها و تشکل ها و ته مانده های احزاب دستگیر شدند. پس از آن دست به دستگیری وسیع روزنامه نگاران زدند تا جایی که ایران را به بزرگترین زندان خبرنگاران در دنیا تبدیل کردند اما آیا این دستگیری ها کارساز بود؟ جنبش فراگیرتر و عمیق تر شد. دادگاه هایی نمایشی ترتیب داده شد تا توسط اعترافات گرفته شده جنبش ناامید شود اما جهل دیکتاتوری مانع شد تا این واقعیت را ببیند که احزابی را که امروز از آنها اعتراف می گیرد و تحقیر می کند قبلا بارها کشته است و این کارش فقط لگد زدن به جسد است. پس از آن دست به خشونت فراوان زد. جنبش کمی احساسی تر شد اما خواسته هایش ریشه دارتر و عمیق تر شدند.
امروز حاکمیت وامانده از همه جا، مجنونانه دست به دستگیری های بی هدف و در لایه های پایین تر و بازداشت های غیر سیاسی زده! افرادی را که ماه ها قبل از انتخابات در زندان داشته را به حوادث انتخابات ربط می دهد و اعدام می کند. جرم پسر بیست ساله را SMS و Email زدن اعلام می کند و اعدامش می کند. عکس برداری، ارسال تصاویر، ارسال پیام و عضویت در شبکه های اجتماعی را جرم تلقی کرده تا بلکه از این طریق بتواند با توده مردم مبارزه کند.
در دادگاه ها روح ماکس وبر را کحاکمه می کنند. هابرماس را رهبر اغتشاشات می دانند و در یک روز 5 هنرمند را زندانی می کنند!
دیکتاتور مانند کودکیست که در آخرین لحظاتی که می خواهند اسباب بازی اش را از او بگیرند عاجزانه شروع به لگد انداختن و گاز گرفتن می کند و نهایتا کارش به جیغ کشیدن و گریه می رسد!
در حال حاضر شبکه مخالفان به صورت گسترده در متن جامعه پراکنده شده اند و نابود کردن آنها توسط قدرت تقریبا ناممکن است بنابراین حاکمیت دست به بازداشت های کور و بی برنامه زده که بیش از آنکه بخواهد ایجاد ترس کند نشان از وحشت و واماندگی و بی برنامگی خود قدرت دارد و تلاشی مضحک برای بقاست.
جنبش بایستی با پرهیز از خشونت به صورت هر روزه و پیوسته بر روی خواسته هایش پافشاری کند. از تمامی ظرفیت هایش استفاده کند و حاکمیت را وارد یک جنگ فرسایشی و آرام کند.
...  ||  11:55 PM


Friday, August 14, 2009

? گذاری سرنوشت ساز
 
در یکی از نوشته های اخیر گفتم که حاکمیت با نا آگاهی و یا انتخابی اشتباه در صدد متمرکز کردن قدرت برآمده است. در این پست می خواهم بیشتر در این رابطه صحبت کنم.
یک نظام دیکتاتوری ـ شامل نظام سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و ... ـ می تواند به شکل های مختلف حکومت کند. یکی از این روش ها شبکه بندی روابط قدرت و گسترده کردن آن در طول و عرض بدنه نظام است. در چنین نظامی به جای تمرکز قدرت، شبکه ای از روابط و تعاملات قدرت در تمامی لایه های نظام وجود دارد. البته چنین نظام هم دارای مرکزی به نام مغز سیستم می باشد، اما مکان و جغرافیای آن، لااقل برای بدنه سیستم، قابل رویت نیست.تصمیم گیری ها به طور مستقیم در بدنه جامعه تزریق می شود و تمام افراد کارگذاران سیستم اند. در چنین نظامی امکان ایجاد شرایط دو قطبی به دو دلیل بسیار مشکل است. اولا به علت وجود روابط پیچیده درون نظام، بدنه سیستم به نقاط مشکل ( Problem ) مشترکی دست پیدا نمی کنند مگر "سردرگمی از شرایط"، که چون "سردرگمی" نیز خود همراه با ترس است پس این مشکل نمی تواند چندان به صورت جدی برجسته شود. و دوم اینکه یک چنین نظامی از عنصر "عدم شناخت" ـ به علت گستردگی قدرت و همزمان محو شدگی آن و در واقع حضور سراسر بین ( Panopticon ) قدرت ـ استفاده کرده و آن را تبدیل به یک وحشت عمومی از تحت نظر ( Monitoring) دائمی بودن می کند. بنابراین تمامی افراد این نظام دچار یک ترس همیشگی حتی از دوستان و اطرافیان خود خواهند بود. در چنین شرایط بی اعتمادی و عدم شکل گیری و برجستگی یک درد مشترک کمونی به وجود نمی آید.
اما ایجاد و حفظ چنین نظامی احتیاج به آموزش، امکانات زیاد، هوش فراوان و هزینه بالا دارد.
نوع دیگری از یک نظام مستبد و خودکامه می تواند نظامی متمرکز با ساختاری هرمی شکل باشد. در این نظام راس هرم قابل رویت و روابط قدرت دارای سلسله مراتبی است. چنین نظامی هم به راحتی دوچار شرایط دو قطبی نخواهد شد زیرا در فاصله راس تا قاعده هرم ( توده در قاعده قرار دارد )ـ که این فاصله قسمت عمده و در حقیقت بدنه هرم است ـ نخبگان جامعه قرار دارند که دارای مناصب قدرت اند و جزئی از حاکمیت محسوب می شوند.
بنابراین توده، برای فروپاشی راس هرم و به زیر آوردن آن بایستی ابتدا دست به فروپاشی بدنه هرم بزند و این کار چندان ساده ای نیست. نخبگان اغلب از جنس افراد در قاعده قرار گرفته اند بنابراین راهکارهای قهر آمیز چندان معقول و انجام پذیر نیست. از طرف دیگر این نخبگان نان خور دستگاه حاکمیت اند پس بایستی انگیزه های موجود در قاعده هرم کاملا موجه باشند تا بتوانند نخبگان را به سوی خود جذب کنند.

سیستمی که امروز حاکمیت ایران به دنبال دستیابی به آن است، فرار از حالت اول که امروز تنها ویرانه های آن باقی مانده به سمت یک نظام متمرکز اما نه حتی به شکل هرمی آن است.
از ابتدای انقلاب تا اواخر دهه 60 و ابتدای دهه 70، به اقتضای شرایط بحرانی بعد از انقلاب و دوران جنگ، مردم ایران هنوز دوچار ایدئولوژی زدگی بودند و به دور از تفکر و اندیشه در امور زندگی و حقوق نادیده گرفته شدیشان، پایبند نظام نوع اول بودند. به این معنی که مردم ایران بدون آموزش و صرف هزينه دولتی و امکانات، تنها به علت وجود شرایط بحرانی موجود و عدم فرصت کافی برای فکر کردن، خود، خود را سانسور و حذف می کردند. اما در اواسط دهه 70 شرایط تغییر کرد و رشد شهر نشینی و افزایش سطح درآمد و فراغت از درگیری های ذهنی و شکل گیری و تبدیل قسمت اعظم جامعه به طبقه متوسط آگاه و تحصیل کرده، جامعه به مرور به فکر احقاق حقوق خود افتاد. خواسته ای که مرتبه اول در خرداد 76 مطرح شد و این بار با شدتی بسیار بیشتر از خرداد 76 در میان بدنه جامعه به وجود آمد.
اما این بار حاکمیت، که مانند همیشه خواهان دست یابی به کوتاه ترین اما بی فکر ترین و البته خطرناک ترین مسیر حفظ قدرتش بود دست به کودتا زد.
این امر به یک باره مشکل مشترکی که در دهه 70 به مرور مطرح شده بود را عمیق تر کرده و با دور کردن آخرین نفرات از اردوگاه حاکمیت آن را ایذوله تر از گذشته کرد. به طوری که قبل از پیدایش هرم، راس آن به نقطه ای فرسنگ ها دورتر از بدنه و قاعده آن افتاد و حاکمیت با معدود افرادش در یک سو و کل جامعه با تمامی ظرفیت هایش در مقابل آن قرار گرفت. تنها عامل نگهدارنده راس به هرمی که امروز دیگر هرمی بی سر نیست بلکه توده ای بی شکل اما مخالف است، ریسمان نازک سپاه و بسیجی است که قصد دارند با ایجاد رعب و وحشت و شرایط حکومت نظامی راس را برگردانده و با بستن و محدود کردن جامعه به آن شکل دهند.
اما تنها راه شکل دادن به این توده متحد اما بی شکل و به دور از روابط قدرت، تزریق اعتماد به آن است. که به دلیل شکاف عمیق و نادانی های حاکمیت، امروز این اعتماد سازی هزینه زیادی را بر دوش نظام خواهد گذاشت و شاید هزینه این اعتماد سازی برابر با موجودیتش باشد! بنابراین سیستم که بر موضوع واقف است تصمیم گرفته عجالتا با همین ریسمان نازک به حیاتش ادامه دهد و در کنار آن منتظر فرصت هایی استثنایی جهت شکل دادن به این توده باشد. فرصت هایی مانند فشارهای غیر منطقی و نادرست خارجی مانند جنگ و ...
اما در حال حاضر می خواهد این ریسمان نازک را مانند ظرفی فولادی جلوه دهد تا شاید با ایجاد نا امیدی و ترس بتواند شرایط را به حالت عادی و کنترل شده بازگرداند.

نظام در حال گذاری سرنوشت ساز است. و بنابر اقتضای شرایط گذار در حالتی بحرانی. بر یال کم عرض کوهی بلند راه می رود که اگر به هر سو بلغزد دیگر بازگشتی ندارد و اینک سرنوشت ما بیش از هر زمان دیگری در دستان خود ماست.
...  ||  1:34 AM


Monday, August 10, 2009

? اینک پایان
 
امروز دیگر فقط به حقوق و آرایمان تجاوز نمی کنند. وقاحت، آنها را به چوب و چماق، تجاوز به دختران و پسران و قتل رسانده! چه پایانی قطعی تر و غیر قابل بازگشت تر از این برای یک نظام می توان انتظار داشت؟
اینک پایان! اینک آخرین فراز گوش خراش ارکستر نا هماهنگ دیکتاتوری که تنها صدای ضجه آرشه بر ویولن ویولنیست از سن خارج شده اش باقی مانده است.
...  ||  12:50 AM


Saturday, August 08, 2009

? جنبش سبز
 
اگرچه روز 23 خرداد تمام کشور در بهت و حیرت و افسردگی فرو رفت اما این افسردگی شاید برای اولین بار در دوران معاصر منجر به خانه نشینی و گوشه گیری و یا از سوی دیگر حرکات رادیکال نشد.
انتخابات اخیر ریاست جمهوری ایران یکی از بهترین شتاب دهنده های رشد آگاهی اجتماعی در ایران بود. توده ها از یک ماه مانده به انتخابات در خیابان ها حضور داشتند و برای پیروزی کاندیدای مورد نظرشان تلاش فراوان کردند اما این حضور مردمی نه تنها به خشونت کشیده نشد که یکسر شور و شوق و شادمانی بود! حتی پس از شروع مناظره های گاه کینه جویانه و پر از تنش کاندیاهایشان!
شاید مردم ایران این سطح از آگاهی و شعور اجتماعی را مدیون دو دوره پیشرفت های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی و سپس یک دوره رکود شدید همه جانبه در دولت نهم باشند. انبساط و انقباضی که به رفتارها و افکار جامعه نوعی اعتدال و واقع گرایی بخشید.
چند هفته ای که قبل و بعد از انتخابات بر ایران گذشت شاید یکی از ناب ترین تجربه های اجتماعی ما باشد. این بار ملت ایران ـ و به واقع ملت ایران و نه گروهی از روشنفکران و دگر اندیشان ـ تصمیم گرفتند که از حقوق خود دفاع کنند. حقوق شهروندی ای که تمام حکومت های پس از مشروطه همانند حاکمان پیش از آن، زیر پایش گذاشته بودند.
اینبار مردم بدون هیچ تشکل و حزب و سازمانی ( زیرا که اساسا احزاب و تشکل های سیاسی در ایران پس از انقلاب معنای خود را از دست داده اند ) و بدون محوریت هیچ فرد و ایدئولوژی خاصی حرکات و رفتار های اجتماعی اش را برنامه ریزی و اجرا می کند و ذهنیت مشترک اش حقوق انسانی و شهروندی اش است. نکته شگفت آور این است که این جنبش بی رهبر بوده اما کور نبوده و تا امروز با وجود برخوردهای ضد بشری و وحشیانه ای که با آن مواجه شده به خشونت کشیده نشده و همچنان آگاهانه به دنبال خواسته های خود است.
اینبار مردم می دانند چه می خواهند و خواستیشان را بی خستگی و صبورانه تکرار می کنند. حتی زمانی که حاکمیت می خواهد که با نسبت دادن این جنبش به گروه ها و بازداشت کردن رهبران آن ها و اعتراف گیری و خورد کردن شخصیت آن ها مردم را به سمت نا امیدی سوق دهد، باز هم مردم با رنگ سبز به خیابان ها می روند، شب ها شعار می دهند و مبارزات مدنیشان را ادامه می دهند.
اینبار، ملت خود، نقاط ضعف و قدرت حرکتش را می شناسد. می داند که تنهاست و می داند که راز اصالت جنبشش در همین تنهایست. چرا که این امر نشانگر یک تحول عمیق اجتماعی است و نه فقط بازوی اجرایی و نوعی پیاده نظام بودن. در این جنبش فرد مفهوم دارد. قدرت ابتکار دارد. رسانه دارد. پیشنهاد و راهکار می دهد. در تظاهرات و مبارزات مردمی شرکت می کند. حرفش را می زند. افکارش را منتشر می کند و اخبار حرکاتش را به دنیا مخابره می کند.
این جنبش اگر همینگونه آگاهانه به سمت اهدافش حرکت کند به زودی به پیروزی خواهد رسید زیرا که در بر گیرنده تمامی گروه های اجتماعی به صورت آگاهانه و آشنا با شرایط و موقعیتشان است. بدنه جامعه به همراه نخبگان و روشنفکران و مدیران برجسته و حتی باقی مانده ذخیره فکری نظام هر کدام جزعی از این جنبش اند.
و نظامی که تمامی نخبگان را ترد و محکوم کند و حلقه دوستی و تحمل اش را هر روز تنگ تر کند و با دستان خود شبکه های قدرت را از میان برده و در صدد متمرکز کردن قدرت باشد با نا آگاهی و حماقت خود، هر روز آسیب پذیر تر شده و پایان خود را نزدیک تر می کند.
...  ||  1:11 AM


Tuesday, June 16, 2009

? 4. مبارزه علیه کـ ودتا
 
همانطور که در پست 3 گفته شد این کـ ودتا علیه سه گروه مختلف صورت گرفته است وجالب اینجاست که تنها بیانیه های صادر شده هم از طرف همین گروه هاست. اولین بیانیه را یاران امام یعنی هاشمی ( نامه به رهبر )، موسوی و کروبی و پس از آن نبوی و موسوی خوئینی ها صادر کردند. بیانیه دوم را مردم با حضور گسترده شان در خیابان ها و سومین بیانیه را جامعه مدرسین قم صادر کرد.
سوالی که در اینجا مطرح است این است که برای مقابله با این اتفاق چه کاری می توان انجام داد؟ در یکی از پست های چند ماه قبل، نوشته بودم که تنها راه اصلاحات در حکومت هایی توتالیتار با انتخاباتی نمایشی، باز هم شرکت در انتخابات است و نه تحریم آن اما شرکت در انتخابات و پی گیری آن مانند برگذاری راهپیمایی های گسترده.
همانطور که در پست شماره 1 گفته ام کـ ودتا بایستی یک شبه ( در مدت زمان بسیار کوتاهی ) به نتیجه برسد.حصر اطلاعات در دراز مدت امکان پذیر نیست بنابراین با به درازا کشیده شدن کـ ودتا، مردم وارد صحنه شده و خیابان ها شاهد برخورد نیروهای کـ ودتاچی و مردم خواهد شد که این امر هزینه گزافی را بر کـ ودتا تحمیل خواهد کرد. علاوه بر این، سایر پایگاه های قدرت هم فرصت مطاله شرایط را به دست خواهند آورد و امکان دخالت و کارشکنی های گسترده در کـ ودتا به وجود می آید.
امروز در ایران این کـ ودتا انجام شده اما دولت هنوز مجال به دست گرفتن اوضاع را نداشته. به این معنی که هنوز نتوانسته خود را تماماً بر گروه های مورد حمله اش تحمیل کند. پس می توان گفت کـ ودتا در حال به درازا کشیده شدن است. علاوه بر آن در ایران به علت درگیر بودن مذهب با حکومت و همچنین وجود سایه سنگین انقلابی که ایران را به مرور از دنیا جدا ساخت، همیشه در میان رده های مختلف قدرت ـ با تمامی مشکلات عمده میانشان ـ نوعی همراهی و اخیراً رودربایستی وجود داشته است. اما امروز رهبری، تمام این موانع را برداشته و همه مخالفین را در یک جبهه واحد علیه خود قرار داده، به این معنی که رهبری، برای به نتیجه رسیدن این حرکت، خودش را تمام و کمال هزینه کرده. مشروعیت زدایی خود خواسته رهبری می تواند مورد استفاده دو گروه یاران امام و حوزه قرار گیرد و به درازا کشیده شدن کـ ودتا مورد استفاده مردم. به این صورت که یاران امام با کمک فتوا ها و پشتیبانی حوزه دست به جابه جایی و حذف از بالا زده و مردم دست به تغییر از پایین بزنند. وظیفه ارتباط میان مردم و حوزه را هم یاران امام بر عهده خواهند داشت زیرا هم از طرفی دارای پایگاهی مردمی هستند ( با وجود افرادی مانند موسوی، خاتمی و کروبی ) و هم در حوزه دارای نفوذ اند ( با وجود افرادی مانند هاشمی، کروبی و موسوی خوئینی ها ). اگر مردم و حلقه یاران امام ـ که امروز نه تنها اصلاح طلبان بلکه طیف بسیار گسترده ای را شامل می شود ـ بتوانند از این فرصت پیش آمده نهایت استفاده را با پا فشاری بر خواسته های مردم و هدایت مردم به سمت ارائه خواسته های مشخص و همینطور با نشان دادن حسن نیت ( که همه آن ها شهرت چندان خوبی در این زمینه ندارند! )ببرند و اگر مردم از ناملایمات و سختی های راه نا امید نشده و صحنه را ترک نکنند می توان امید این را داشت که به زودی کـ ودتا به پایان راه برسد. زیرا تا همین جا هم کـ ودتاپیان منتظر چنین مقاومتی از سوی مردم و دیگر گروه ها نبوده اند.
هر یک روز در صحنه ماندن مردم هزینه سنگینی را بر کـ ودتا تحمیل خواهد کرد و هر برخورد نیروهای امنیتی با مردم ما را یک روز به پایان عمر کـ ودتا نزدیکتر می کند.
...  ||  2:25 AM


? 3.کـ ودتا علیه چه کسانی؟
 
امروز ایران شاهد حرکاتی است که تقریباً دارای تمامی مولفه های یک کـ ودتاست. اما این کـ ودتا علیه چه کسانی است؟
به نظر من این کـ ودتا صف گیری دو گروه با منافع مشترک در مقابل سه گروه دیگر است.
رهبری و سپاه دو گروه متحداند که در مقابل مردم، یاران امام و مراجع ( حوزه علمیه قم ) قرار گرفته اند.
رهبری از ابتدای دوران ریاست جمهوری اش در دهه شصت به صورت مداوم با این چالش روبرو بوده است که هم عصرانش، رئسای سایر قوا و حتی زیر دستانش همگی بیش از او سابقه انقلابی داشته و همگی بیش و پیش از او مورد اعتماد آیت اله خمینی قرار داشته اند. بنابراین آیت اله خامنه ای مدام با این مشکل دست و پنجه نرم کرده است که کمتر از رقبایش به آیت اله خمینی ای نزدیک بوده که صرف حمایتش مشروعیت زا و توجیه کننده بوده. در زمان ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی، رهبری عملاً نفر دوم حکومت محسوب می شد و در زمان ریاست جمهوری خاتمی این روند ادامه یافت و علاوه بر آن دشمن دیگری هم برای رهبری در صحنه سیاسی ایران حاضر شد: مردم. کسانی که در انتخابات دوم خرداد 76 با حضور و رایشان و سپس در 18 تیر 78 مستقیماً رهبری را به چالش کشیدند و مخالفتشان را با او عیان کردند.
و اما گروه سوم فقها و حوزه علمیه قم بود که علی رقم ظاهر سازی ها هیچگاه آقای خامنه ای را به آیت الهی و شایستگی رهبری نپذیرفتند و همیشه او را دون شان این مقام می دانستند. بنابراین رهبری همیشه با یک بحران مشروعیت روبرو بوده است.
از سوی دیگر سپاه پاسداران که پس از جنگ دوچار نوعی رکود شده و مورد کم توجهی قرار گرفته بود و برای اثبات حضورش تنها می توانست دست به برگذاری مانورهای متعدد( چه در سطح نظامی چه در سطح شهری ) بزند به دنبال فرصتی برای برون رفت از این موقعیت بود که پس از به روی کار آمدن احمدی نژاد و با در دست گرفتن نبض اقتصاد ایران از جانب این ارگان و سرازیر شدن سرمایه های عظیم ملی به این ارگان موقعیت مناسب پدید آمد.
و اما اتفاقی که در این انتخابات رخ داد این گونه بود که سپاه و رهبری که در نهایت دارای هدفی مشترک اما با زوایای دید متفاوتی بودند در کنار هم ( بیش از پیش ) قرار گرفتند.
رهبری برای ایجاد نظام مطلقه ولایت فقیه و کسب مشروعیت بی چون و چرا احتیاج به کنار گذاشتن هر سه گروه فوق داشت و سپاه نیز احتیاج به حفظ شرایط دوران 4 ساله اخیر جهت حفظ منافع مالی اش.
اما هردوی اینها که به عنوان حامیان اصلی و صحنه گردانان این حرکت بودند برای رسیدن به هدف، محتاج حضور فردی با مشخصات و مختصات ویژه ای بودند. مشخصاتی که آقای احمدی نژاد جلوه گر تمام و کمال آن بود. شخصی که ابایی از دروغگویی ندارد، بی پروا و جاه طلب و عوام فریب است و سابقه مبارازات انقلابی و نزدیکی با آیت اله خمینی را هم در کارنامه ندارد.
این کـ ودتا قصد تغییر در راس هرم قدرت ـ که در اغلب کـ ودتاها مد نظر است ـ را ندارد بلکه هدف حذف گسترده نیروهای موازی رهبری و پایه گذاری نوعی دیگر از حکومت است که در آن رای مردم شمارش نمی شود بلکه جعل شده ورئیس جمهور دست رهبری را به عنوان ولینعمت خود می بوسد.
...  ||  2:22 AM


? 2.کـ ودتا
 
سرآمد قدرت ممکن است مهارت اداره امور مملکت، یا برتری نظامی، یا اعتماد به نفس، یا پیوستگی و انسجام فکری خود را از دست بدهد، ممکن است از توده مردم جدا و بیگانه گردد، یا در یک بحران مالی غوطه ور شود، سرآمد قدرت ممکن است بی کفایت، یا ضعیف یا بی رحم باشد. به هر حال آنچه که سرانجام چاره ناپذیر می گردد، ترکیب اشتباهاتش با سخت گیری ها و ناسازگاری های اوست. فرمانروا اگر نیاز به اصلاح را پیش بینی نکند، و اگر تمام راه های صلح آمیز و طرق اساسی سازگاری اجتماعی را سد نماید، همه عناصر گوناگون محروم در جامعه را در یک جبهه واحد علیه خود متحد می سازد و آنها را به تنها راه موجود یعنی قهر انقلابی می کشاند. همین جریان قطبی شدن ( Polarization ) جامعه به دو گروه یا دو جبهه متحد وابسته به هم، حاصل جریان طبیعی و عادی یک سلسله تعارض ها و فشارهای انتقالی و انشعابی است که پیترامان و ویلبرت مور هر دو آن را به مثابه مقدمه ضروری وقوع یک انقلاب توده ای افراطی می بینند. بنابراین می توان چنین نتیجه گرفت که وقوع انقلاب زمانی امکان پذیر است که شرایط دژکارکرد ( عدم توازن میان نظام اجتماعی و سیاسی Dysfunction ) چندگانه ای با فرمانروایی سخت گیر و انعطاف ناپذیر تلاقی کند.

دیدگاه های آکادمیک اخیر در مورد انقلاب ـ یورنس استون
...  ||  12:48 AM


Monday, June 15, 2009

? 1. کـ ودتا
 
کـ ودتا عموماً تلاشی است جهت رسیدن به راس هرم قدرت یا حاکمیت که این تلاش توسط افراد یا گروه هایی که دارای پایگاهی در ردههای پایین تر حاکمیت اند و یا حامیان و صحنه گردانانی در سطوح بالا و اغلب نقاط حساس و کلیدی حاکمیت دارند، صورت می گیرد.
کـ ودتا هرچند که پیش زمیه و آماده سازی و هماهنگی های طولانی مدتی داشته باشد، اما از نقطه آغاز علنی شدن آن تا پایانش ( به قدرت رسیدن ) دارای مدت زمانی کوتاه و حتی یک شبه است. کـ ودتاچیان از حمایت نیروهای مسلح بهره برده و به دنبال یک تغییر و دگرگونی عمده در راس هرم قدرت در مرحله اول و پس از آن استقرار شکل جدیدی از حکومت هستند.
کـ ودتا بدون مشارکت مردم و توسط افرادی بسیار محدود صورت می گیرد. بنابراین احتیاج به حصر اطلاعاتی و ایجاد حکومت نظامی در کوتاه مدت دارد.
...  ||  11:46 AM


Thursday, April 09, 2009

? بهار، نمایشی از هنر آفرینش
 
به موجب روایات تورات، یهوه دو باغ آفرید: باغ عدن در سمت شرق و باغ دیگر که همان زمین ماست. در باغ عدن درخت زندگی ( شجره الحیات ) را رویاند که خوردن میوه آن حیات را فنا ناپذیر و جاودان می ساخت و در باغ دیگر درخت معرفت ( شجره المعرفت ) را رویاند که خوردن میوه آن حیات را فنا پذیر می نمود. مار ( ثعبان ) می خواست ثمره درخت حیات را به حوا بخوراند. یهوه بر او پیشی گرفت و حوا را از عدن بیرون راند و ثعبان را نفرین کرد که همواره بر شکم بخزد. حوا خواستار میوه درخت معرفت ( درخت شناخت نیک و بد ) شد. با خوردن میوه آن به درد زایمان و مرگ محکوم گردید.
و اینگونه بود که هنر آفرینش از آفریننده به آفریده اعطا شد.
...  ||  12:03 AM