>

نقشی ازیک آدمک

>

 

Monday, March 28, 2005

? خدا مرده است
 
اولین بار این جمله را دو سه سال پیش در کتاب سنگ صبور صادق چوبک - که آغازگر سبک ناتورالیسم Naturalism در ایران هست - خواندم و حسابی توجهم را به خودش جلب کرد. این جمله را کاراکتر اصلی داستان به یک روحانی گفت. تا به حال به این موضوع فکر کرده بودید؟
این جمله درست به اندازه یک جمله عزیز نسین - نویسنده ترک - در من تاثیر گذاشه:" ما آدم نمیشیم " قبول کنید که اگر به زندگی روزمریمان نگاه کنیم بارها و بارها با تاویل این جمله ها به شکل های متفاوت روبرو می شویم.
در حقیقت نخستین بار ایده " خدا مرده است " را نیچه در دانش شاد ( 1882 ) مطرح کرد. در داستانی که مردی به ظاهر دیوانه ( اما دانشمند ) روز روشن فانوس به دست می گیرد و به بازار می رود و در میان تمسخر مردم فریاد می زند: من در پی خدا هستم و مردم با ریشخند می گویند: مگر خدا گم شده؟ مرد می گوید: ما بودیم که او را کشتیم. اینک زمین سوی دیگری می رود. گویا زمان من هنوز نیامده و مردمان این چیز هراسناک را نشنیده اند: خدا مرده است.
نیچه با بیان این اندیشه می گوید: " خدای کهن مرده و خدای نویی زاده نشده و ما در انتظار انسان برتر هستیم. " ( چنین گفت زرتشت )
"خدا مرده است" شاید تعبیر زیبایی از پست مدرنیته باشد. فلسفه ای که اعتقاد دارد حقیقتی وجود ندارد و هیچ چیز مطلقی به واقع یافت نمی شود حتی مثال مطلق که هگل فلسفه اش را بر اساس حرکت دیالیکتیکی به سوی آن طرح کرده.
به این موضوع بیشتر فکر کنید.
...  ||  10:02 AM


Comments: Post a Comment