>

نقشی ازیک آدمک

>

 

Saturday, August 18, 2007

? چشمم را می بندم و دوستت خواهم داشت!
 
این کلمه " آن وقت ها " آخرین کلمه سه جمله ای که هیلدا صریحاً به زبان آورد، در این معنی یکی از رنج آورتری لغات بشریست. زمان از دست رفته! و نیز شرایطی که با آن زمان از دست رفته. چگونه می شود رنج بشر را اندازه گرفت؟ به خاطر داشته باشیم که هیلدا هم ... البته درست است که با ربکا در این شرایط هم دردی کنیم . اما خواننده عزیز ، وضعیت هیلدا هم وضعیت مطلوبی نیست. چون همانطور که برگسون معتقد بود ، حقیقت سیب سفتی ست. چه برای پرتاب کننده اش چه برای گیرنده اش.
ربکا خشک چون سنگ پرسید " دیگر پی مانده؟ "
" می توانم دوستت داشته باشم ، به رغم این ... "
چه کسی واقعاً دلش می خواهد" به رغم این " دوستش داشته باشند ؟ کسی می خواهد؟ همه مان یک جورهایی همین وضع را نداریم؟ بخش های مهمی از زندگی همه مان به تعبیری همان " آن وقتها " نیست؟ من چشمم را بر این جنبه وجودی تو می بندم ، تو هم چشم ات را بر این جنبه وجودی من می بندی ، با همین چشم بستن های متقابل است که به قول آدم های دهه 60 ، به زندگی اتو کشیده و عطر و ادکلن زده خودمان ادامه می دهیم. البته گاهی به این وضعیت می گویند " نیمه پر لیوان را دیدن " که به نظر من همیشه یک عقیده نخ نما برای یک ایده آل آمریکایی بوده است.

زندگی شهری ـ دونالد بارتلمی
...  ||  12:27 PM