>

نقشی ازیک آدمک

>

 

Thursday, October 26, 2006

? ای اخلاق گرایان فرومایه!
 
اطراف خود را نگاه کنید و اخلاق گرایان فرومایه را که به خاطر اعمال بشر دوستانه یشان ( برای نمایش قدرتشان ) بر سر دیگران منت می گذارند و منتظر جبران اعمالی اند که به ضم خودشان برای خدا و انسانیت و کمک به دیگری انجام داده اند مشاهده کنید. آنان خود را مالک حتی افکار دوستان صمیمیشان می دانند و همینانند که با در دست گرفتن حکومت مردم را مشتی رمه می پندارند که نیازمند رحم و شفقتشان انند پس خود را خدا و منجی آنها می دانند و خواهان حکومت بر افکار مردم اند.
...  ||  6:42 PM


Tuesday, October 17, 2006

? انسان
 
بیست سال لازم است تا انسان از مرحله نباتی و حیوانی (رحم مادر و دوران کودکی و جوانی) بگذرد و به سن عقل و بلوغ برسد و خود را حس کند. سی قرن دیگر لازم است تا انسان کمی از ساختمان خود خبردار شود. یک دوران بی پایان ابدی لازم است تا انسان بتواند تمام مسائل مربوط به روح خود را دریابد. ولی برای کشتن او فقط یک آن کافیست!
ولتر
...  ||  1:18 PM


Friday, October 06, 2006

? بحث در مورد مقاله " خودخواهی "
 
نوشته زیر نقدیست که یکی از دوستان راجع به پست قبلی نوشته. اول نقد را بخوانید و بعد جواب کوله بار:

به نظر من چنین برخوردی به ا نسان و روابط پیچیده اجتماعی اش برخوردی ساده لوحانه و انتزاعی است. خود خواهی در اصطلاح لغوی به معنی بی تفاوت بودن به نیاز های دیگران. در حالیکه بشر موجودیست اجنماعی نیاز ها و عمل و عکس العمل او در گستره ای اجتماعی و متقابل شکل می گیرد. انسان اجتماعی نمی تواند بی تفاوت باشد. انسان وقتی به نیاز های فردی اش جامه عمل می پوشاند در خود نیاز به گسترش خویش بزندگی اجتماعی باز می یابد.
خود خواهی و خود گرائی مانند هر پدیده ای دارای فرهنگی است که مبنای اقتصادی دارد. نمیتوان گرایش به خود را جدا از شیوه اقتصادی مسلط بر جامعه مورد بر رسی قرار داد. فرد جامعه را میسازد و جامعه فرد را. خود خواهی اساسی ذاتی ندارد که با انسان زاد ه شده باشد...
تکرار می کنم : موضوع خود خواهی و گرایش بخود را باید بصورت پدیده ای اجتماعی و فاکتور و انگیزه اقتصادی مورد بر رسی قرار داد نه از دید ایده الیستی و مجرد .
فریدون


کوله بار:
خودخواه بودن انسان در معنای خودمدارا انگاری( Egoism ( نباید به تنهایی مفهومی منفی تلقی شود. اگر انسان ها فاقد این ویژگی اساسی بودند احتمالاً تا به حال منقرض شده بودند! انسان هم مانند سایر حیوانات موجودی خودمحورست با این تفاوت که تنها به سود و منفعت آنی خود نمی اندیشد بلکه دارای ویژگی و وجه برتری آینده نگری هم هست.
اگر بگوییم انسان چون اجتماع را به وجود آورده و موجودی اجتماعیست، پس خودخواه نیست، به این معنیست که او نهادها و ساختارهایی چون دولت و جامعه را بیشتر از خودش دوست دارد. یعنی انسان مفهوم و ساختاری را به وجود می آورد آنگاه به آن بیشتر از خودش اهمیت می دهد و حاضرست منافعش را فدای آن کند. آن هم فقط و فقط به صرف خود مفهوم اجتماع و دولت نه منافعی که وجود این ساختارها برایش دارد.
اما در حقیقت موضوع اینست که اگر انسان دولت و اجتماع را به وجود می آورد به دنبال آسایش و امنیت و زندگی بهتری برای خودست نه هیچ چیز دیگر.
در واقع برای ما بیش و پیش از هر چیز دیگر وجود خودمان دارای اهمیت است. چطور می توان تصور کرد شخصی، دیگری را بر خود ترجیح دهد و او را بیشتر از خودش دوست بدارد؟ چطور می توان گفت انسان جامعه را به وجود می آورد به این دلیل که به دیگران کمکی کرده باشد؟
همانطور که گفتم بنابر این خصوصیت، انسان ها در همه فعالیت هایشان خود محور و خودمدارا انگارند. که فعالیت های اقتصادی هم جزئی از این فعالیت هاست. البته این به معنای نقض تمام و کمال کمونیسم و سوسیالیسم نیست. بلکه اگر انسان ها به این نتیجه برسند که در دولت و اجتماع اشتراکی زندگی بهتری نسبت به زندگی در حکومتی سرمایه داری خواهند داشت مطمئناً سوداندیشانه ( و عاقلانه ) به چنین جامعه ای روی خواهند آورد.
...  ||  6:42 PM


Sunday, October 01, 2006

? خودخواهی
 
تمام اعمال ما در شبانه روز همگی بر اساس سود و منفعتی که به ما می رسانند برنامه ریزی می شوند. نمی توان در زندگی فعالیتی را نام برد که بر اساس خودخواهی و خود محورییمان نباشد. حتی قهرمانان و اسطوره هایی که به خاطر فداکاری های بزرگشان مشهور شده اند و نامشان در تاریخ مانده هم از این اصل مستثنا نیستند.
ما تمام کارهایی را که در زندگی انجام می دهیم بر مبنای لذت بردن خودمان است. لذت جسمی، ذهنی و حسی. اگر لطفی به کسی می کنیم، حتی اگر به طور منطقی و مستقیم به سود آن فکر نکرده باشیم ( مثلاً می توانیم حساب کنیم که روزی هم آن شخص به ما لطفی خواهد کرد و یا این لطف ما می تواند باعث شود فلان کارمان راحت تر انجام شود و...)از این جهت می تواند سودمند باشد که با این لطف می توانیم حس دگر دوستیمان (=حس خودخواهی که می خواهد به دیگران برای جلوه دادن خودش کمک کند. ) را ارضا کنیم.
این حس دگر دوستی و خیرخواهی و نیکوکاری در اغلب اوقات یکی از نمادهای خودپرستی و خودخواهی انسان هاست. ما با کمک به دیگران احساس رضایت و شادی می کنیم و دلیل آن اینست که با این کار خود را برتر و بزرگتر و قوی تر از دیگران نشان می دهیم.
همانطور که گفتم فداکاران بزرگ هم از این اصل مستثنا نیستند. آنهایی که جانشان را برای نجات یا کمک به دیگران به خطر می اندازند، امیدوارند نامشان در تاریخ حفظ شود و یا دیگران از آنها به عنوان یک قهرمان یاد کنند بنابراین همگی قبل از فدا کردن جانشان صمیماً شاد و راضی اند!
کسانی که دست به خودکشی می زنند، انسان هایی فوق العلاده خودخواه اند. آنها یا می خواهند با این کارشان توجه دیگران را به خود جلب کنند و دل دیگران را به درد بیاورندو یا نمی خواهند در شرایط بدی که شاید گریبان گیر انسان های زیاد دیگری هم هست زندگی کنند. و چون راه نجاتی جز تلاش فراوان نیست راه آسان تر یعنی خودکشی را انتخاب می کنند.

بر طبق این نظریه می توان گفت همه روابط ما بر مبنای سود و منفعتی که مستقیماً به خودمان می رساند بنا می شود. همه روابط، از جمله مهم ترین و نزدیک ترین آن یعنی دوستی. دلیل دوستی ها ترس از تنهایی یا پر کردن لحظه هاست و یا وجود حس و درد مشترک . که این رابطه دوستی باعث کاهش درد و رنج ـ به دلیل وجود دیگری ـ می شود. انسان ها نمی خواهند به تنهایی رنج بکشند بنابراین به محض اینکه شخصی مثل خودشان یا متالم تر از خودشان را دیدند لذت برده و اندکی از رنج خودشان کم می شود.
هیچ انسانی در دوستی اش با دیگری قصد منفعت رساندن به او را ندارد. و کاملاً طبیعیست که این دوستی با بر طرف شدن آن نیاز از بین برود و همانطور که قبلاً گفته ام تنها چیزی که باقی بماند رودربایستی باشد یا تحمل و عادت.
و به نظر من بهترین دوستی ها آنست که شخص صادقانه خودخواهی اش را ابراز کند و بگوید که آن دوستی برای متعالی شدن یا خوشبخت شدن خودش است. که این امر فقط توسط دوستی با آن شخص خاص امکان پذیرست نه شخص دیگری و عشق از این طریق به وجود بیاید.
...  ||  12:44 PM