>
نقشی ازیک آدمک |
||
>
صفحه اول XML
دوستان
مطالب قبلی
January 2005
February 2005 March 2005 April 2005 May 2005 June 2005 July 2005 August 2005 September 2005 October 2005 November 2005 December 2005 January 2006 February 2006 March 2006 April 2006 May 2006 June 2006 July 2006 August 2006 September 2006 October 2006 November 2006 December 2006 January 2007 February 2007 March 2007 May 2007 July 2007 August 2007 September 2007 October 2007 December 2007 January 2008 February 2008 March 2008 May 2008 July 2008 April 2009 June 2009 August 2009 February 2010 |
|
Friday, October 06, 2006
?
بحث در مورد مقاله " خودخواهی "
...
||
6:42 PM
نوشته زیر نقدیست که یکی از دوستان راجع به پست قبلی نوشته. اول نقد را بخوانید و بعد جواب کوله بار: به نظر من چنین برخوردی به ا نسان و روابط پیچیده اجتماعی اش برخوردی ساده لوحانه و انتزاعی است. خود خواهی در اصطلاح لغوی به معنی بی تفاوت بودن به نیاز های دیگران. در حالیکه بشر موجودیست اجنماعی نیاز ها و عمل و عکس العمل او در گستره ای اجتماعی و متقابل شکل می گیرد. انسان اجتماعی نمی تواند بی تفاوت باشد. انسان وقتی به نیاز های فردی اش جامه عمل می پوشاند در خود نیاز به گسترش خویش بزندگی اجتماعی باز می یابد. خود خواهی و خود گرائی مانند هر پدیده ای دارای فرهنگی است که مبنای اقتصادی دارد. نمیتوان گرایش به خود را جدا از شیوه اقتصادی مسلط بر جامعه مورد بر رسی قرار داد. فرد جامعه را میسازد و جامعه فرد را. خود خواهی اساسی ذاتی ندارد که با انسان زاد ه شده باشد... تکرار می کنم : موضوع خود خواهی و گرایش بخود را باید بصورت پدیده ای اجتماعی و فاکتور و انگیزه اقتصادی مورد بر رسی قرار داد نه از دید ایده الیستی و مجرد . فریدون کوله بار: خودخواه بودن انسان در معنای خودمدارا انگاری( Egoism ( نباید به تنهایی مفهومی منفی تلقی شود. اگر انسان ها فاقد این ویژگی اساسی بودند احتمالاً تا به حال منقرض شده بودند! انسان هم مانند سایر حیوانات موجودی خودمحورست با این تفاوت که تنها به سود و منفعت آنی خود نمی اندیشد بلکه دارای ویژگی و وجه برتری آینده نگری هم هست. اگر بگوییم انسان چون اجتماع را به وجود آورده و موجودی اجتماعیست، پس خودخواه نیست، به این معنیست که او نهادها و ساختارهایی چون دولت و جامعه را بیشتر از خودش دوست دارد. یعنی انسان مفهوم و ساختاری را به وجود می آورد آنگاه به آن بیشتر از خودش اهمیت می دهد و حاضرست منافعش را فدای آن کند. آن هم فقط و فقط به صرف خود مفهوم اجتماع و دولت نه منافعی که وجود این ساختارها برایش دارد. اما در حقیقت موضوع اینست که اگر انسان دولت و اجتماع را به وجود می آورد به دنبال آسایش و امنیت و زندگی بهتری برای خودست نه هیچ چیز دیگر. در واقع برای ما بیش و پیش از هر چیز دیگر وجود خودمان دارای اهمیت است. چطور می توان تصور کرد شخصی، دیگری را بر خود ترجیح دهد و او را بیشتر از خودش دوست بدارد؟ چطور می توان گفت انسان جامعه را به وجود می آورد به این دلیل که به دیگران کمکی کرده باشد؟ همانطور که گفتم بنابر این خصوصیت، انسان ها در همه فعالیت هایشان خود محور و خودمدارا انگارند. که فعالیت های اقتصادی هم جزئی از این فعالیت هاست. البته این به معنای نقض تمام و کمال کمونیسم و سوسیالیسم نیست. بلکه اگر انسان ها به این نتیجه برسند که در دولت و اجتماع اشتراکی زندگی بهتری نسبت به زندگی در حکومتی سرمایه داری خواهند داشت مطمئناً سوداندیشانه ( و عاقلانه ) به چنین جامعه ای روی خواهند آورد.
Comments:
Post a Comment
|