>

نقشی ازیک آدمک

>

 

Tuesday, July 26, 2005

?
 
جهان "ظاهر" تنها دنیایی ست که وجود دارد. جهان "راستین" تنها به دروغ آلوده شده است.

شامگاه بت ها - فردریش نیچه
...  ||  10:54 AM


Saturday, July 23, 2005

?
 
کتابم گوشه اتاق روی تخت افتاده. نوارها و CD هایم روی میز پخش شده اند. دفتر تلفن هم در حالی که باز است کف اتاق افتاده. از اتاقم حالم به هم می خورد. بی حال و خسته این طرف و آن طرف می افتم. شاید از گرمی هواست. اما نه نه . خسته ام. از بس منتظر نشسته ام کلافه شده ام. نه از گرما نیست. من فریب خورده ام. یک فریب کوچک. اما خب زندگی شاید همین باشد.
...  ||  2:41 AM


?
 
آکیرا کوروساوا کارگردان مشهور ژاپنی بعد از ساختن فیلم ابله (The Idiot) در 1951 می گوید: این فیلم را مدت ها پیش از "راشامون" می خواستم بسازم. از کودکی ادبیات روس را دوست داشتم و بخش اعظمش را خوانده ام ولی از داستایوسکی بیش از بقیه خوشم می آید و مدتها در این فکر بودم که این کتاب فیلم فوق العاده ای می شود. هنوز هم نویسنده محبوبم اوست و هنوز فکر می کنم صادقانه تر از دیگران درباره وجود انسان می نویسد. بی شک نویسنده دیگری وجود ندارد که برایم اینقدر جذاب و خب اینقدر مهربان باشد.
وقتی می گویم مهربان منظورم آن نوع مهربانیست که باعث می شود آدم موقع دیدن چیزهای واقعاٌ سهمناک و تراژیک چشمانش را به هم بگذارد. این قدرت همدردی را دارد. و بعد از هم گذاشتن چشمها طفره می رود. او خودش هم نگاه می کند. خودش هم رنج می کشد. در او چیزی هست که از انسان فراتر است. از انسان والاتر است. او به طرز وحشتناکی ذهنیت گرا ( سوبژکتیو) است با این حال آدم وقتی خواندن کتابش را تمام می کند. می فهمد که عینی تر از او نویسنده وجود ندارد.
به هر حال این حالت فراانسانی این همدردی این حالت شبه خدایی ... این همان چیزیست که در داستایوسکی تحسین می کنم. و همان چیزیست که باعث می شود اینقدر پرنس میشکینش را دوست داشته باشم.
...  ||  2:22 AM


Saturday, July 16, 2005

? ابله - فیودور داستایوسکی
 

رمان 970 صفخه ای " ابله " اثر فیودور داستایوسکی را در طول هفت هشت روز خواندم و این برای من که دو ماهی طول می کشد تا یک رمان 300 صفحه ای را بخوانم کار بزرگیست. البته باید بگویم که این رمان نثری روان و روایتی خطی دارد و لااقل ظاهر داستان به راحتی قابل فهم است.
داستایوسکی در این رمان با شرح حوادث زندگی چندین نفر در مدت شش ماه دنیای سیاهمان را بهمان نشان می دهد. دنیایی کثیف و پر از رذالت. شخصیت های این داستان سراسر به دنبال پول و قدرت هستند و برای به دست آوردن آن حاضرند دست به هر کاری بزنند. همگی به جز پرنس میشکین شهوت ران- قدرت طلب- پول پرست - رذل- خودخواه و دزد هستند. پرنس که مدت پنج سال را دور از وطن و در سوئیس برای درمان بیماریش به سر برده تنها انسان واقعی این رمان است. انسانی پاک که انگار تازه از بهشت برگشته. بیماری او یک بیماری عصبیست که او را شبیه ابله ها کرده. اما چطور می توان او را ابله خواند؟ همه کسانی که با او سروکار دارند اعتقاد دارند که او تنها انسان پاک و انسان واقعی ایست که آنها می شناسند. می گویند یک انسان خوب مثل او این روزها خیلی به ندرت پیدا می شود. اما به هر حال خصوصیاتی که او دارد موجب می شود که او را ابله خطاب کنند. او انسانی ساده لوح و بی ریاست که هیچ گونه وابستگی ای به پول ندارد. با زنان آشنا نیست و با نگاه شهوت آلود به آنها نگاه نمی کند. با همه مثل بچه ها رفتار می کنند. حد و اندازه خود را در جمع طبقه مرفه نمی داند و با آنها هم مثل مردم عادی رفتار می کند. در برخورد با مردم مدام خود را مقصر می داند و عذرخواهی می کند و همه را بدون در نظر گرفتن جایگاه اجتماعیشان به چشم انسان و کاملاً برابر نگاه می کند.
پرنس انسان پاکیست که میان انسان های رذل امروزی فروافتاده و مانند پیامبری می خواهد آنها را به انسانیت فرا بخواند. همه او را دوست دارند و در اولین برخورد شیفته صداقت و پاکی قلب او می شوند اما درست به همین دلیل نسبت به او کینه به دل دارند.
پرنس به دنبال این است که انسان ها را نجات دهد و بهشت را در این دنیا به وجود آورد اما فقط باعث می شود وضع خراب تر شود.
یوگنی پاولوویچ که در این رمان نماد یک پراگماتیست خردگراست به او می گوید که دست از کارهایش بردارد چون بهشت به این آسانی ها در این دنیا به آدم ارزانی نمی شود. بهشت کار دشواریست. بسیار دشوارتر از آنکه او با قلب پاکش تصور می کند.
داستایوسکی توسط پرنس می خواهد اتوپیای خود را در دنیای پر از رذالت و جنایت به ما نشان دهد و سرانجام می گوید که این آرمان شهر دست نیافتنیست و دلیل آن این است که مردم انسانیت- پاکی و خدا را فراموش کرده اند. و اگر مسیحی واقعی می بودند هرگز دچار چنین جهنمی نمی شدند. او معتقد است دنیا پر از زیبایی است و می شود به رشد یک علف یا طلوع خورشید نگاه کرد و به زیبایی دنیا ایمان آورد و شاد شد. او می گوید با زیبایی می شود دنیا را نجات داد اما حیف که این زیبایی ها همه با شهوت رانی انسان ها نابود شده و می شوند.
...  ||  6:00 PM