>

نقشی ازیک آدمک

>

 

Saturday, June 11, 2005

? پاییز پدر سالار
 
بالاخره رمان سیصد و چند صفحه ای و زیبای پاییز پدر سالار نوشته گابریل گارسیا مارکزرا بعد ازدو ماه تمام کردم. دلیل طولانی شدن خواندن این رمان عالی یکی سخت بودن سبک نگارش آن بود و دیگر اینکه هراز چند صفحه با صحنه ای روبرو می شدم که دیگر نمی توانستم ادامه بدهم. در حقیقت دو ماهی را با این رمان زندگی کردم.
گارسیا مارکز در این کتاب یک دیکتاتور به معنای واقعی کلمه را از دید افراد مختلف به تصویر کشیده. ژنرالی که با کودتا به حکومت می رسد و بعد کشتار وسیعی رئیس جمهور کشور می شود. ژنرال شخصیت پیچیده ای دارد. او از طرفی از اینکه حکومت می کند ناراحت و افسرده است و از طرف دیگر شیفته قدرت. مردم طوری حضور او را قبول دارند که هرگز نمی توانند زمانی که او نباشد را تصور کنند. آنها اعتقاد دارند از آغاز زمان او وجود داشته و تا همیشه خواهد بود و از این فکر که اگر او نباشد بر سرشان چه می آید وحشت دارند. یک قسمت جالب برای نشان دادن این باور زمانیست که نویسنده می گوید اگر روزی خبر مرگ ژنرال را به هیئت وزرایش بدهند آنها مضطربانه به دنبال شخصی می گردند که این خبر را به او برساند.
مردم که دیگر مطمئن هستند او به صورت طبیعی نخواهد مرد ادعا می کنند او کسیست که به وجود آمده تا حرکت شهاب سنگی که هر صد سال یک بار قابل رویت است را دو بار ببیند و شاید بعد از دومین بار بمیرد اما او که بیش از صد سال حکومت کرده برای دومین بار هم ستاره را می بیند و برایش اتفاقی نمی افتد تا امید همه کسانی که به دنبال آزادی از طریق معجزه هستند نقش بر آب شود.
مردم از دست او نمک سلامت می گیرند و اعتقاد دارند دستش شفا بخش است. مادر بد کاره اش بعد از مرگ تبدیل به یک قدیسه می شود. و خانه اش محلیست که در اطرافش افلیجان و جزامیان و کوران در انتظار دریافت نمک شفا بخش از او هستند.
نزیک ترین افرادش را به طرز وحشتناکی می کشد و برای ارضای غرایزش دست به وحشیانه ترین کارها می زند.
و سرانجام در حالی که تمام کشور را به نابودی کشانده در اتاقش می میرد.
در طول حکومتش افراد بسیاری را می کشد از سیاسیان و مخالفان و کشیشان تا مردم عادی و کشتار دست جمعی دو هزار کودک.مارکز کلمبیایی از برجسته ترین نویسندگان آمریکای لاتین و جهان است که در سال 1982 موفق به دریافت جایزه ادبی نوبل شد. این رمان را هم به سبک مخصوصش یعنی رئالیسم جادویی نوشته.
...  ||  2:15 AM


Comments: Post a Comment