>

نقشی ازیک آدمک

>

 

Tuesday, October 18, 2005

? خدا
 
برخورد دوره های مختلف ( در سه دسته کلی دنیای کلاسیک ـ دنیای مدرن _ دنیای پست مدرن ) با مقوله " خدا ".

1. خدایی به شدت انسانی. کسی که تمام اعمال و رفتار ما را می بیند و از اعمال بدمان ناراحت و عصبانی می شود و از اعمال خوبمان لبریز از خوشحالی. یا برایمان در بهشت کاخهای مجلل می سازد یا اینکه آتش جهنم را تندتر می کند. تمامی امور را باید طبق فرامین او انجام داد. در دنیای سنتی عقل هیچ گونه جایگاه تصمیم گیری ندارد. خداوندگار مستقیماً در تمام زندگی انسانها دخل و تصرف می کند و کوچکترین شک به وجود خدا سزاوار بزرگترین عذابهاست.
خدای دنیای سنتی طی قرنها در کلیساها به وجود آمد و رشد کرد و پرورش یافت و هر روز انسانی تر از قبل شد. این خدایی بود که کلیسا با متوصل شدن به آن قرنها دیکتاتوری خود را به حق می خواند و پادشاهان جبار زمانه از او فر پادشاهی می گرفتند و مقام مطلقه سرزمینشان می شدند. به طوری که کوچکترین انتقاد به خود را کفر و الحاد تلقی کرده و از جانب خدا فرمان زندان و تبعید و اعدام صادر می کردند.
اما این کلیسایی که قرنها سلطه داشت برای اینکه قدرت عظیمش از هم بپاشد لازم بود تا مخالفانش هم حق بیان اندیشه های خود را به دست آورند.

2. در دنیای مدرن عقل یکسره جای خدا را گرفت و وجود هرگونه خدایی تکذیب شد. در این زمان علم همه چیز را توجیه کرد و هیچ جایی برای خدا باقی نگذاشت. انسان مدرن در صدد بر آمد تا تمام پدیده هایی را که به خدا نسبت داده می شد از طریق علم توجیه کند و بگوید که خدا افسانه انسان دوران بی خردیست که مجبور بوده برای وقایعی که در طبیعت به وجود می آمده دلیلی بتراشد اما نمی دانسته به واقع دلیل آن پدیده چیست بنابراین وجودی ماورایی را در ذهنش ساخت و قدرت کافی را هم به آن داد تا بتواند همه چیز را توجیه کند.
انسان ماتریالیست دوران مدرن "برآمد" جو پر از قل و زنجیر کلیسایی دوران کلاسیک بود و حالا خود را کاملاً آزاد فرض می کرد. یکسره از دریچه علم به دنیا نگاه می کرد. اما او هم همان نگاه مطلق گرای دوران دین باوری محض را داشت. او هم برای مخالفانش حق ابراز عقیده قائل نبود و دین باوران را به مسخره می گرفت و اندیشه آنها را احمقانه و عقب افتاده می خواند.

3. اما انسان پست مدرن می گوید خدا مرده و ما در انتظار ابر انسانیم. پست مدرنیته با دیدی تلفیقی به دنیا نگاه می کند. هم از دریچه علم و هم از دریچه دین. چون می گوید همان قدر که دین در توجیه دنیا و زندگی ما ناقص است علم نیز کم و کاستی های فراوانی دارد . بنابرین معتقد است که باید از دید هنر به دنیا نگاه کرد. دیدی زیباشناختانه. در دنیای پست مدرن حقیقت محض وجود ندارد. تنها حقیقت زیبایست و چون زیبایی کاملاً نسبیست پس مطلقی وجود ندارد. خوب و بد را نه دین و نه علم بلکه دید زیبایی شناختانه توجیه می کند. پس هیچ قانون کلی ای نمی توان تهیه کرد که طبق آن بتوان کسی را محکوم یا تبرئه کرد.

به نظر من این سیر تاریخی ـ فلسفی خداشناسی تا حدودی منطبق با فلسفه دیالیکتیکی هگل است. اگر دنیای کلاسیک را "تز" فرض کنیم، آنگاه دنیای مدرن "آنتی تز" خواهد بود و نهایتاً پست مدرنیته "سنتز" این حرکت است.
اما باید در نظر داشت که این انطباق هرگز مطلق نیست و شاید هزار سال دیگر زمان لازم باشد تا متوجه بشویم آیا پست مدرنیسم به واقع سنتز هست یا نه. و از آنجایی که پست مدرنیسم کاملاً فلسفه جوانیست و هنوز در دنیا گسترش نیافته و پرورده و آزمایش نشده نمی توان راجع به آن حکمی صادر کرد.
...  ||  9:01 AM


Comments: Post a Comment