>
نقشی ازیک آدمک |
||
>
صفحه اول XML
دوستان
مطالب قبلی
January 2005
February 2005 March 2005 April 2005 May 2005 June 2005 July 2005 August 2005 September 2005 October 2005 November 2005 December 2005 January 2006 February 2006 March 2006 April 2006 May 2006 June 2006 July 2006 August 2006 September 2006 October 2006 November 2006 December 2006 January 2007 February 2007 March 2007 May 2007 July 2007 August 2007 September 2007 October 2007 December 2007 January 2008 February 2008 March 2008 May 2008 July 2008 April 2009 June 2009 August 2009 February 2010 |
|
Wednesday, November 30, 2005
?
کوئیلو هم پر...
...
||
6:13 PM
خدا را شکر، چند وقتیست که دیگر زیاد اسم پائولو کوئیلو را نمی شنوم. مثل اینکه تب این یکی هم فروکش کرد. چند سالی بود که اغلب جماعت جوان مملکت هر چند کتاب خوان نبودند اما بی شک کتابی از این به اصطلاح نویسنده خوانده بودند و عجیب اینکه با تعصب هم از او دفاع می کردند. جملات سانتی مانتال اش ـ که بیشتر حاصل دزدیهای ادبیش با دخل و تصرف است ـ قاب شده و به در و دیوار زده می شد. علاوه بر کوئیلو دو نویسنده دیگر هم همزمان مد شده بودند. که به هر دو ظلم شد. جبران خلیل جبران و شل سیلوستر استاین. دو نویسنده ای که هرگز شایسته نبود در کنار کوئیلو قرار گیرند و مخاطبانی مثل او داشته باشند. از این دردناکتر زمانی بود که نویسنده بزرگی مثل ژوزه ساراماگو هم به صف نویسندگان محبوب این خوانندگان سانتی مانتال پیوست. البته اگر از هر کدام می پرسیدی ساراماگو را می شناسی همگی می گفتند نویسنده "کوری" را می گی؟ اما قول می دهم هیچ کدام حتی اسم کتاب "همه نام ها"یش را نشنیده بودند. از این که بگذریم باید قبول کنیم که ما ایرانیان به شدت مد پرست شده ایم. و این موضوع در همه چیزمان خودش را نشان می دهد از لباس پوشیدنمان تا کتاب خواندنمان. فکر نکنم در هیچ کجای دنیا به اندازه ایران جملاتی مثل " این دیگه دمده شده " یا " الآن این مده " یا " این دیگه بی کلاس شده " را بشنویم. مد پرستی را می توان در زندگی ایرانیان در شکل های مختلف دید و دلیل این موضوع به نظر من اینست که ما انسانهایی به شدت احساساتی و به عبارتی جو گیر هستیم. منطق و تفکر و استدلال همیشه کمترین نقش را در تصمیم گیری های ما دارند. البته این موضوع جدیدی نیست. اغلب اتفاق های بزرگ تاریخ ما هم دلیلشان همین احساسی و مقطعی عملکردنمان است. ما همیشه به دنبال این هستیم که مشکل را به طریقی حل کنیم که سریعتر به نتیجه برسیم نه اصولی تر. Thursday, November 10, 2005
?
گزارش یک سقوط...
...
||
6:19 PM
1. شخصی با افکاری پوسیده، تئوریسین شد. 2. دشمنان ملت نمایندگانشان شدند. 3. کسی که روزی تیر خلاصی در سر محکومین اعدام خالی می کرد، رئیس شد. 4. کسانی که روزی فرمان قتل روشنفکران را صادر می کردند وزیر شدند. 5. زندان بانها مسئول ایلات شدند. ** سرمایه ها از آن کشور خارج شد. ** کشورهای دوست تبدیل به دشمن شدند. ** مردم فقیر شدند. ** دهان مردم را بستند. ** گوش مردم را بستند. ** چشم مردم را بستند. ** مردم را لال و کر و کور کردند. اما بوی گند کثافت و رذالت تمام مملکت را گرفته بود. نتوانستند جلوی انتشار بوی متعفن دیکتاتوری و فقر را بگیرند. |