>
نقشی ازیک آدمک |
||
>
صفحه اول XML
دوستان
مطالب قبلی
January 2005
February 2005 March 2005 April 2005 May 2005 June 2005 July 2005 August 2005 September 2005 October 2005 November 2005 December 2005 January 2006 February 2006 March 2006 April 2006 May 2006 June 2006 July 2006 August 2006 September 2006 October 2006 November 2006 December 2006 January 2007 February 2007 March 2007 May 2007 July 2007 August 2007 September 2007 October 2007 December 2007 January 2008 February 2008 March 2008 May 2008 July 2008 April 2009 June 2009 August 2009 February 2010 |
|
Thursday, December 08, 2005
?
راه های مختلف رسیدن به خدا: زلزله، تصادف، استادیوم فوتبال،C-130و...
...
||
8:52 AM
خب، بیش از صد نفر دیگر از هموطنانمان مردند. که بیش از هشتاد نفرشان اعضای گروه های خبری بودند. این اتفاق به راحتی نقل این خبر رخ داد و به همین راحتی هم می توانست رخ ندهد. اما مگر اهمیتی هم دارد؟! این صد و چند نفر هم مثل بقیه انسان های بی گناهی که هر روز در این مملکت کشته می شوند. حالا یا در زلزله می میرند یا در آتش سوزی های مدارس و مساجد، یا در تصادفات. یا به جرم مخالفت با آنچه نامش را دین و قانون گذاشته اند کشته می شوند و یا زیر دست و پای تماشاگران فوتبال و یا در بمب گذاری ها... و یا در سقوط هواپیما. ما هم روز اول حسابی ناراحت می شویم و روز دوم عصبانی از اینکه به راحتی این اتفاق می توانست رخ ندهد و روز بعد همه چیز را فراموش می کنیم ـ چون قرار نیست که احساسات امری ماندگار باشد و همه می دانیم که ما بیش از هر چیز دیگر احساساتی هستیم ـ البته هیئت تحقیقی هم تشکیل می شود که در پایان ثابت کند کسی جز قربانیان مقصر نبوده. ـ ما ترجیحاً تا زمانی که نوبت خودمان نشود فریاد نمی زنیم، خودمان را به کوری می زنیم به راحتی از کنار همه چیز می گذریم با این خیال که: به من که ضرری نرسیده. در فاجعه بار ترین صورت ممکن برای راضی کردن وجدانمان چیزی می خریم و پست می کنیم. اما روز بعد که همان جنس را در بازار می بینیم زیر لب لعنتی می فرستیم و رد می شویم و به خودمان قول می دهیم که بار دیگر جلوی فوران احساساتمان را بگیریم. حادثه ای دیگر رخ داد اما احتیاجی به اعلام عزای عمومی نیست. کسی لازم نیست پاسخگو باشد. لازم نیست کسی استعفا دهد. وقت ما با ارزش تر از این هاست. می توانیم به جای تمام این لوس بازی ها به حضرت عصر تسلیتی بگوییم و از خدا برای بازماندگان طلب صبر و برای رفتگان طلب آمرزش کنیم. اصلاً می توانیم برای همه ایرانیان طلب صبر و آمرزش کنیم، چرا که به این دو بیش از هر چیز دیگر احتیاج داریم. باید قبول کرد در این سرزمین هیچ چیز به بی ارزشی جان آدمیزاد نیست. ما آنقدر جان برای قربانی شدن داریم که با مردن صد نفر و صد هزار نفر به هیچ کجای حکومتمان برنمی خورد. اصلاً ما اگر مردیم چه باک!؟ دنیای دیگری داریم که در آن میوه های درختان در دسترس است. نهرهایی از عسل پای درختان جاریست. سایه ها همه جا گسترده شده و نور خورشید پوست کسی را نمی سوزاند. در آنجا همه با هم خوبند و همه در صلح و صفا و آرامش زندگی میکنند... با وجود چنین دنیای اصلاً چه جای زندگی در این مملکت است؟!
Comments:
Post a Comment
|