>

نقشی ازیک آدمک

>

 

Wednesday, January 18, 2006

? امیر کبیرها را می کشیم و سپس قدیسشان می کنیم.
 
دور تا دور ما را انسان های بی منطق احاطه کرده اند. بی منطقی و غیر معقول بودن امور حاکم بر زندگیمان ما را تا مرز جنون کشانده. منظور از این بی منطقی، جاری بودن پست مدرنیسم نیست. بلکه نوع جهنمی آن را می گویم. می گویند جهنم جایست که هیچ منطقی وجود ندارد. طبق این نظر می توان گفت اینجا گاهی خود خود جهنم است.
قصدم از بیان این موضوع پی گیری حرف های گذشته ام در مورد احساسی عمل کردن ما ایرانی هاست. اغلب اوقات چشممان را به روی تمامی حقایق موجود و جاری می بندیم، یا به گذشته از دست رفته فکر می کنیم و یا به آینده ای موهوم دل می بندیم. و اینطور است که در هیچ زمانی زندگی نمی کنیم. یا دوچار نوستالژی های اعصاب خورد کن می شویم و یا رویا پردازی می کنیم.
به نظر من یکی از دلایل مهم جهان سومی ماندن ما همین غیر واقع بین بودن و مقطعی و احساسی عملکردنمان است. چون جهان سومی بودن نتیجه جهان سومی فکر کردن است به این معنی که تا زمانی که جامعه یمان با دیدی جهان سومی با وقایع روبرو می شود نمی توان توقع داشت صنعت پیشرویی داشته باشیم و در فهرست کشورهای توسعه یافته قرار بگیریم. در کل، کشورهای جهان سومی بیش از اینکه از نظر صنعتی دوچار مشکل باشند، از نظر فکری با مشکل روبرو هستند.
ما قرن هاست که با این مشکل روبرو بوده و هستیم . انسان هایی هستیم که در حال زندگی نمی کنیم. باید قبول کرد که به راحتی فریب می خوریم و مدام در توهم به سر می بریم. برای اثبات این موضوع کافیست به تاریخمان نگاهی بیاندازیم. همیشه روند اینگونه بوده که یا چیزی را نداشته ایم و حسرتش را خورده ایم و یا آنچه را که داشته ایم قدر ندانسته ایم و گاه حتی بیشترین جفاها را هم در حقش کرده ایم ( از حکومت هایمان تا دوستان و حتی اموالمان ) اما همین که از دستشان داده ایم، شروع به نوحه سرایی کرده ایم که مثلاً او بهترین نویسنده یا گرافیست یا آهنگساز یا بهترین رئیس جمهور یا آزاده ترین مرد عصر بوده یا حتی بهترین دوست بود و ای داد که او را از دست داده ایم. هر چند که در زمان بودنش تمام سعیمان را در جهت نابود کردنش کرده ایم. همانطور که همه می دانیم انسان هایی مرده پرست هستیم و همین که شخصی مرد او را قدیس می کنیم و عکسش را به در دیوار آویزان می کنیم هر چند در زمان حیاتش حتی او را نمی شناختیم.

در ابتدا از منطق صحبت کردم؛ انسان بی منطق کسیست که اصولاً بدون در نظر گرفتن جوانب امری و فقط با مد نظر قرار دادن ذهنیاتش حکمی می کند و عکس العملی نشان می دهد که هرچند از نظر خودش درست ترین عمل بوده اما از دید سایرین عجیب ترین و شاید ابلهانه ترین کار ممکن بوده است.
و منطقی بودن از دید من یعنی جو گیر نشدن های بی مورد. یعنی مقطعی عمل نکردن. واقع بین بودن. در حال زندگی کردن. غرق در احساسات نشدن. یعنی طبق مد روز فکر نکردن و حرف نزدن و رفتار نکردن. یعنی بی دلیل و از روی حدس و گمان و علاقه محکوم نکردن دیگران. یعنی زمانی که حکومتی می خواهد با تحریک احساساتمان یا با دروغ بافی هایش یا تهمت زدن هایش یا دشمن دشمن کردن هایش ما را فریب دهد و حضورش را مشروع جلوه دهد، جلویش بایستیم و عاقلانه حقمان را بگیریم.
...  ||  10:18 AM


Comments: Post a Comment