>
نقشی ازیک آدمک |
||
>
صفحه اول XML
دوستان
مطالب قبلی
January 2005
February 2005 March 2005 April 2005 May 2005 June 2005 July 2005 August 2005 September 2005 October 2005 November 2005 December 2005 January 2006 February 2006 March 2006 April 2006 May 2006 June 2006 July 2006 August 2006 September 2006 October 2006 November 2006 December 2006 January 2007 February 2007 March 2007 May 2007 July 2007 August 2007 September 2007 October 2007 December 2007 January 2008 February 2008 March 2008 May 2008 July 2008 April 2009 June 2009 August 2009 February 2010 |
|
Monday, December 04, 2006
?
حقوق فردی
...
||
2:43 PM
لطفاً در قسمت نظرات جواب هایتان را بنویسید. همه انسان ها آزادند برای زندگی خود تصمیم بگیرند و تا زمانی که این تصمیم ها آزادی دیگران را به مخاطره نیاندازد هیچ قدرت و شخصی اجازه و حق سلب آزادی فرد را ندارد. به این معنی که هیچ کس حق ندارد برای ما زندگی ای بهتر یا بدتر انتخاب کند.( حق ندارد حتی به زور ما را به بهشت ببرد.) هیچ کس حق ندارد عقایدش را به ما تحمیل کند و برای زندگی ما تصمیم گیری کند. بنابراین هیچ حکومتی حق ندارد ارزش هایی را به وجود آورد و ما را وادار به رعایت آنها کند و این ارزش ها را کلید سعادت ما بداند و شهروندانی را که به این ارزش ها احترام نمی گذارند، مجازات کند. مگر آنکه خود ما این ارزش ها را به وجود آورده باشیم و حکومت را مجری و ناظر اجرای آنها قرار داده باشیم، و طبیعتاً این ارزش ها با تصمیم گیری ما قابل تغییرند. این آزادی ای که جز حقوق شهروندی هر انسانیست و هر حکومتی باید به آن احترام بگذارد ( که نمی گذارد ) باید نه تنها از طرف حکومت بلکه از طرف سایر انسان ها هم رعایت شود. من حق ندارم بدون اطلاع انسانی دیگر و بدون رضایتش برایش تصمیمی بگیرم. حتی اگر آن تصمیم نهایتاً به سود او تمام شود( مگر آنکه آن شخص تحت تکلف من باشد ) ولی آیا این موضوع همیشه می تواند درست و عقلانی باشد؟ آیا اگر یکی از دوستان نزدیک من بخواهد دانسته مرتکب جنایتی علیه خودش شود، من نباید مانع اش شوم؟ فرض کنید شما کنار یکی از عزیزترین کسانتان نشسته اید و او تیغی در دست دارد و می خواهد با آن رگ خود را بزند و خودکشی کند، آیا شما فقط به صحبت کردن با او بسنده می کنید؟ اگر او قانع نشد و خواست این کار را بکند، شما فقط و فقط تماشایش می کنید و سعی می کنید با بیان عقایدتان مانع اش شوید؟ تیغ را از دستش نمی کشید و مانع انجان این کار نمی شوید؟ اگر مانع اش می شوید چطور کارتان را توجیه می کنید؟ شما این کار را انجام داده اید که نفعی به او رسانده باشید ( البته که شما به علت خودگراییتان این کار را کرده اید ) آیا شما آزادی او را سلب نکرده اید؟ اگر شما فکر کرده اید زنده ماندن برای او بهتر است( در ظاهر البته ـ با توجه به پست های قبلی شما این کار را برای دل خودتان انجان داده اید) آیا تصمیم گیری خوب و بد فردی انجام نداده اید؟ شما خود را در آن زمان عاقل تر فرض کرده اید و برای او تصمیم گرفته اید. اگر این کار شما توجیه داشته باشد باید از فردا منتظر باشید تا هر لحظه دیگران برای شما تصمیم گیری هایی کنند و سپس بگویند این کار را برای سعادت خودت انجام داده ام. باید منتظر بود تا حکومت دیکتاتور و توتالیتاری به وجود بیاید تا برای سعادت شما، تمام فعالیت هایتان را کنترل کند و قانون های محدود کننده ای برای شما وضع کند و سپس برای نجات جانتان یا برای سعادتان شما را زندانی کند یا به دار بزند. اگر بتوان این احترام به حقوق فردی دیگران را سکولاریسم بنامیم آیا سکولاریسم محدودیتی ندارد؟ مطلق است یا نسبی؟ اگر نسبیست حدود آن چگونه تغییر می کند؟ چطور می توان مطمئن بود این نسبیت به دیکتاتوری یا هرج و مرج و بی قانونی کشیده نمی شود؟
Comments:
Post a Comment
|