>

نقشی ازیک آدمک

>

 

Friday, May 02, 2008

? من از برای راه خلاص خود و شما فریاد می زنم...فریاد می زنم!
 
چند نفر تا به حال آمده اند و چنین ادعایی کرده اند؟
الان قرن ها قرن و هزاران هزار سال است که دگر اندیشان مردم را به راه راست دعوت کرده اند. اما خدای من! این راه راست چه واژه نسبی و وابسته به هزاران پارامتر و متغییر مستقل و وابسته ایست!
بیایید فرض را بر نیت صادقانه این پیامبران و مبشران و روشنفکران و دانشمندان و فیلسوفان و منتقدان بگذاریم، اما حتی اگر خود آنها قابل اطمینان بودند، می توانیم به راه ایشان هم اعتماد کنیم؟ از بحث های کتابهای دینی و معارف مدرسه ای و آن فلسفه عجیب و گاه مزحک انتخاب راه درست بگذریم. اصلاً چه احتیاجی به قرار گرفتن در راه راست این دگر اندیشان هست؟ مگر زندگی، کاباره ای با ماجراها و داستان کوتاه هایی مزحک اما واقعی نیست؟ پس این همه فلسفه برای چیست؟اصلاً بگذار هر کسی فلسفه خودش را داشته باشد یا فلسفه دیگری را بپذیرد . این دیگر چه جنجال احمقانه ایست بر سر کوبیدن فلسفه دیگری؟ ـ البته من هم چندان از این کار بدم نمی آید اما آن را نوعی سرگرمی تلقی کردن نجیبانه تر از ادعای حقیقت داشتن نیست!؟ ـ
این جزم اندیشی را بگذاریم کنار که: آی مردم من از برای راه خلاص خود و شما فریاد می زنم پس به اندیشه من ایمان آورید!
باید فریاد بزنم که: پدر جان! خدا مرد! الان صدها سال است. خبر ندارید؟ خب من اینطور می گویم. اگر باور ندارید، با خودتان. هر جور می خواهید فکر کنید اما "من را با شما کاری نیست!" اگر من با یک مینی مال و یک لیوان آبجو بستنی لذت می برم و تو یک حکایت و یک گیلاس شراب را ترجیح می دهی، خب بگذار هر دو از تمام لحظات اقامت در این کاباره لذت ببریم و هر چه می خواهیم سفارش دهیم!
...  ||  8:45 PM


Comments: Post a Comment