>

نقشی ازیک آدمک

>

 

Friday, August 14, 2009

? گذاری سرنوشت ساز
 
در یکی از نوشته های اخیر گفتم که حاکمیت با نا آگاهی و یا انتخابی اشتباه در صدد متمرکز کردن قدرت برآمده است. در این پست می خواهم بیشتر در این رابطه صحبت کنم.
یک نظام دیکتاتوری ـ شامل نظام سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و ... ـ می تواند به شکل های مختلف حکومت کند. یکی از این روش ها شبکه بندی روابط قدرت و گسترده کردن آن در طول و عرض بدنه نظام است. در چنین نظامی به جای تمرکز قدرت، شبکه ای از روابط و تعاملات قدرت در تمامی لایه های نظام وجود دارد. البته چنین نظام هم دارای مرکزی به نام مغز سیستم می باشد، اما مکان و جغرافیای آن، لااقل برای بدنه سیستم، قابل رویت نیست.تصمیم گیری ها به طور مستقیم در بدنه جامعه تزریق می شود و تمام افراد کارگذاران سیستم اند. در چنین نظامی امکان ایجاد شرایط دو قطبی به دو دلیل بسیار مشکل است. اولا به علت وجود روابط پیچیده درون نظام، بدنه سیستم به نقاط مشکل ( Problem ) مشترکی دست پیدا نمی کنند مگر "سردرگمی از شرایط"، که چون "سردرگمی" نیز خود همراه با ترس است پس این مشکل نمی تواند چندان به صورت جدی برجسته شود. و دوم اینکه یک چنین نظامی از عنصر "عدم شناخت" ـ به علت گستردگی قدرت و همزمان محو شدگی آن و در واقع حضور سراسر بین ( Panopticon ) قدرت ـ استفاده کرده و آن را تبدیل به یک وحشت عمومی از تحت نظر ( Monitoring) دائمی بودن می کند. بنابراین تمامی افراد این نظام دچار یک ترس همیشگی حتی از دوستان و اطرافیان خود خواهند بود. در چنین شرایط بی اعتمادی و عدم شکل گیری و برجستگی یک درد مشترک کمونی به وجود نمی آید.
اما ایجاد و حفظ چنین نظامی احتیاج به آموزش، امکانات زیاد، هوش فراوان و هزینه بالا دارد.
نوع دیگری از یک نظام مستبد و خودکامه می تواند نظامی متمرکز با ساختاری هرمی شکل باشد. در این نظام راس هرم قابل رویت و روابط قدرت دارای سلسله مراتبی است. چنین نظامی هم به راحتی دوچار شرایط دو قطبی نخواهد شد زیرا در فاصله راس تا قاعده هرم ( توده در قاعده قرار دارد )ـ که این فاصله قسمت عمده و در حقیقت بدنه هرم است ـ نخبگان جامعه قرار دارند که دارای مناصب قدرت اند و جزئی از حاکمیت محسوب می شوند.
بنابراین توده، برای فروپاشی راس هرم و به زیر آوردن آن بایستی ابتدا دست به فروپاشی بدنه هرم بزند و این کار چندان ساده ای نیست. نخبگان اغلب از جنس افراد در قاعده قرار گرفته اند بنابراین راهکارهای قهر آمیز چندان معقول و انجام پذیر نیست. از طرف دیگر این نخبگان نان خور دستگاه حاکمیت اند پس بایستی انگیزه های موجود در قاعده هرم کاملا موجه باشند تا بتوانند نخبگان را به سوی خود جذب کنند.

سیستمی که امروز حاکمیت ایران به دنبال دستیابی به آن است، فرار از حالت اول که امروز تنها ویرانه های آن باقی مانده به سمت یک نظام متمرکز اما نه حتی به شکل هرمی آن است.
از ابتدای انقلاب تا اواخر دهه 60 و ابتدای دهه 70، به اقتضای شرایط بحرانی بعد از انقلاب و دوران جنگ، مردم ایران هنوز دوچار ایدئولوژی زدگی بودند و به دور از تفکر و اندیشه در امور زندگی و حقوق نادیده گرفته شدیشان، پایبند نظام نوع اول بودند. به این معنی که مردم ایران بدون آموزش و صرف هزينه دولتی و امکانات، تنها به علت وجود شرایط بحرانی موجود و عدم فرصت کافی برای فکر کردن، خود، خود را سانسور و حذف می کردند. اما در اواسط دهه 70 شرایط تغییر کرد و رشد شهر نشینی و افزایش سطح درآمد و فراغت از درگیری های ذهنی و شکل گیری و تبدیل قسمت اعظم جامعه به طبقه متوسط آگاه و تحصیل کرده، جامعه به مرور به فکر احقاق حقوق خود افتاد. خواسته ای که مرتبه اول در خرداد 76 مطرح شد و این بار با شدتی بسیار بیشتر از خرداد 76 در میان بدنه جامعه به وجود آمد.
اما این بار حاکمیت، که مانند همیشه خواهان دست یابی به کوتاه ترین اما بی فکر ترین و البته خطرناک ترین مسیر حفظ قدرتش بود دست به کودتا زد.
این امر به یک باره مشکل مشترکی که در دهه 70 به مرور مطرح شده بود را عمیق تر کرده و با دور کردن آخرین نفرات از اردوگاه حاکمیت آن را ایذوله تر از گذشته کرد. به طوری که قبل از پیدایش هرم، راس آن به نقطه ای فرسنگ ها دورتر از بدنه و قاعده آن افتاد و حاکمیت با معدود افرادش در یک سو و کل جامعه با تمامی ظرفیت هایش در مقابل آن قرار گرفت. تنها عامل نگهدارنده راس به هرمی که امروز دیگر هرمی بی سر نیست بلکه توده ای بی شکل اما مخالف است، ریسمان نازک سپاه و بسیجی است که قصد دارند با ایجاد رعب و وحشت و شرایط حکومت نظامی راس را برگردانده و با بستن و محدود کردن جامعه به آن شکل دهند.
اما تنها راه شکل دادن به این توده متحد اما بی شکل و به دور از روابط قدرت، تزریق اعتماد به آن است. که به دلیل شکاف عمیق و نادانی های حاکمیت، امروز این اعتماد سازی هزینه زیادی را بر دوش نظام خواهد گذاشت و شاید هزینه این اعتماد سازی برابر با موجودیتش باشد! بنابراین سیستم که بر موضوع واقف است تصمیم گرفته عجالتا با همین ریسمان نازک به حیاتش ادامه دهد و در کنار آن منتظر فرصت هایی استثنایی جهت شکل دادن به این توده باشد. فرصت هایی مانند فشارهای غیر منطقی و نادرست خارجی مانند جنگ و ...
اما در حال حاضر می خواهد این ریسمان نازک را مانند ظرفی فولادی جلوه دهد تا شاید با ایجاد نا امیدی و ترس بتواند شرایط را به حالت عادی و کنترل شده بازگرداند.

نظام در حال گذاری سرنوشت ساز است. و بنابر اقتضای شرایط گذار در حالتی بحرانی. بر یال کم عرض کوهی بلند راه می رود که اگر به هر سو بلغزد دیگر بازگشتی ندارد و اینک سرنوشت ما بیش از هر زمان دیگری در دستان خود ماست.
...  ||  1:34 AM


Comments: Post a Comment