>
نقشی ازیک آدمک |
||
>
صفحه اول XML
دوستان
مطالب قبلی
January 2005
February 2005 March 2005 April 2005 May 2005 June 2005 July 2005 August 2005 September 2005 October 2005 November 2005 December 2005 January 2006 February 2006 March 2006 April 2006 May 2006 June 2006 July 2006 August 2006 September 2006 October 2006 November 2006 December 2006 January 2007 February 2007 March 2007 May 2007 July 2007 August 2007 September 2007 October 2007 December 2007 January 2008 February 2008 March 2008 May 2008 July 2008 April 2009 June 2009 August 2009 February 2010 |
|
Saturday, June 25, 2005 ... || 8:43 PMThursday, June 23, 2005
?
اصلاحات واقعی
...
||
2:51 PM
این متن رایکی از دوستان فرستاده که متاسفانه کمی دیر به دست من رسیده: در اين مقطع چه کساني محتاج «فرصت» ها هستند؟ .زنان اکنون از دوران مطالبه خواهي از مسئولان و استفاده از فرصت هايي براي طرح اين مطالبات عبور کرده اند حتي اگر مطالبه خواهي از مسئولان – و حالا رئيس جمهوري جديد- براي برخي از زنان هنوز هم محلي از اعراب داشته باشد در ساختار حقوقي موجود از توان رئيس جمهوري با بهترين برنامه عملي خارج است. سوال مطرح در اين باره اين است که کداميک از خواسته هاي زنان طي اين سال ها مطرح نبوده که اکنون براي طرح مجدد آنها به فرصت انتخاباتي نياز داريم؟ علاوه بر اين براي کداميک از موانع حقوقي موجود در ساختار حقوقي، رئيس جمهوري اختيار دار بوده است که اکنون آناني که در پي مي آيند برآيند؟ آقای خاتمی که نیمی از رایشان را مرهون زنان مي دانستند به وعده هايشان در دو دوره رياست جمهوريشان نتوانستند،عمل کنند! اصلاح طلبان عملا به خواسته هاي نيمي از جامعه بي اعتنا بودند و هر جا سخن از اصلاح و توضيح و تصحيح حقوق زنان به ميان آمد زنان به تنهايي پا به ميدان نهادند. مردان اصلاح طلب ،در اين سال ها منافع شان ايجاب نکرد که به نقد قوانين زن ستيز حاکم به ميدان آيند وهمصدا با زنان اعتراض برخيزند و يا حداقل بگويند که حاکميت اين قوانين در جامعه ايران آنهم در اين زمان، در واقع توهين به شان و مقام و منزلت انسانيت و توهين به همه آنان است. آیا اصولا امکان پذیر است در چارچوب این قانون اساسی به اجرای حقوق بشر پرداخت؟ تفسیر اقای معین از اجرای حقوق بشر چیست؟ آیا حقوق زنان را جز حقوق بشر میشناسند؟ و چرا آقای معین سکوت کرد: زمانیکه در برنامه ویژه ی خبری شبکه ی 2 از حضور سخنگوی ایشان(الهه کولایی) به بهانه زن بودن کولایی جلوگیری شد! آیا روشهای مبارزه فیمینیستی نباید به روش زندگی روزمره خود ما زنان نزدیک باشد؟ اگر به متن و بطن زندگي خود و ديگر زنان نگاهي بياندازيم می بینیم که زنان معمولاً در زندگی روزمره شان منتظر نمی شوند تا یک تغيير اساسي و ”غيرليبرالي“ ايجاد شود، يعني نگاه آخرالزمانی ندارند و دست روی دست نمی گذارند که روز موعود فرا برسد بلکه همانطور که آرزوی تغییرات اساسی را در دل خود و کودکانشان زنده نگاه می دارند تلاش می کنند تا هر روز و هر لحظه تغییرات کوچکی را در همین همین نظم به وجود بیاورند. برای نمونه دختران جوان منتظر نشده اند تا قانون حجاب اجباری لغو شود بلکه در همین چارچوب حجاب سعی کرده اند تا تعدیل ایجاد کنند و از این طریق اعتراض خود را به کل آن نیز نشان می دهند. یا مثلاً زنان شاغل نمی توانند منتظر بمانند تا سیستم های جنسیتی کار به طور کل دگرگون شود بلکه سعی می کنند با حضور فعال و معترض خود آن را تعدیل و به تدریج دگرگون سازند. من هم معتقد به اصلاح از درون متن و بطن جامعه هستم. یعنی در واقع اصلاح واقعی یک اصلاح توده ای و مردمی و توسط خود مردم است. اما باید قبول کرد در صورتی که حاکمیت با اصل این عمل مخالف باشد باعث می شود این حرکت مردمی با حداقل سرعت و با هزینه های زیاد پیش برود. ولی اگر دولت مانند یک سد عمل نکند هر چند که نتواند کمکی کند لااقل می تواند فشارهایی را که از جانب حکومت بر جنبش اصلاحات - برای همه مردم ایران و نه فقط زنان یا مردان - وارد می شود را تعدیل کند که این خود در شرایط کنونی موفقیت بزرگی را نصیب ما خواهد کرد. Monday, June 20, 2005
?
...
||
1:57 PM
اقلیتی که سالهاست حاکمیت را در دست گرفته بار دیگر ماهرانه مهره های شطرنج را طوری حرکت داد تا اصلاحات و مردم را مات کند. قالیباف انتخاب شد تا رای ظاهربینانی که دلشان را به چهره خوش کرده بودند جمع کند و مانع از رای دادن آنها به اصلاحات واقعی شود. رضایی به موقع کناره گیری کرد و فقط لاریجانی حرکت اشتباهشان بود. هر چند این اشتباه ضرری برایشان نداشت. و احمدی نژاد که از نظر صاحب نظران سیاسی و اقتصادی در شهرداری عملکردی نزدیک به صفر داشته با اتکا به رای محافظه کاران سنتی و بسیج و سپاه یعنی همان اقلیت به دور دوم راه پیدا کرد. در این میان اصلاح طلبانی که اکثریت مردم قلباً آنها را ترجیح می دهند به علت بی سیاستی بار دیگر شکست خوردند. معین نتوانست به تحریم کنندگان اطمینان دهد که می تواند تغییری به وجود آورد و در برخورد با عوام کاملاً ضعیف عمل کرد. چون به دنبال جلب رای قشر فرهنگی و روشنفکر بود و هرگز نخواست قول های عجیب غریب و عوام فریبانه دهد. اینجا باید از نقش تحریم کنندگان محترم غیر واقع گرایی که متاسفانه کشوری جهان سومی مثل ایران را با سوئد و نروژ اشتباه گرفته بودند بگویم. همه می دانیم اگر آن 40درصد خاموش شرکت می کردند لااقل تداوم اصلاحات را تضمین کرده بودند. اما افسوس که باز هم ما با این مسئله کاملاً با دید جهان سومیمان برخورد کردیم. و حالا کسانی که دور اول را تحریم کردند باید در برگه های رایشان اسم کسی را بنویسند که فکرش را هم نمی کرند. تا مانع از به حکومت رسیدن اصولگراهای افراطی ( فاشیسم مذهبی ) شوند. ما ماندیم و پدرسالار و عزرائیل. در جدال مرگ و نابودی با ذره ای زندگی باید زندگی را انتخاب کرد تا باز هم بتوانیم بجنگیم. Thursday, June 16, 2005
?
...
||
11:08 PM
بسه ساکت نشستن/ در خونه ها رو بستن/ از همه دل بریدن/ دل به کسی نبستن/ یالا پاشین بجنگین/ با این روزهای ننگین/ چه فایده داره اینجا/ حتی نشه بخندین Wednesday, June 15, 2005
?
...
||
11:00 PM
...ایوان ایوانویچ از جا برخاست و به گفتارش ادامه داد: من در آن شب پی بردم که خود من هم آدم راضی و خوشبختی هستم. من هم سر ناهار و هنگام شام به دیگران می آموختم که چگونه باید به آسودگی زندگی کرد- چگونه باید باوری و ایمانی داشت- چگونه باید مردم را اداره کرد. من هم می گفتم که دانایی روشنایی است- فرهنگ ضروریست- اما برای مردم ساده عجالتاً فقط سواد خواندن و نوشتن بس است. می گفتم آزادی نعمتی است- مانند هواست و بی آن زندگی ممکن نیست- اما هنوز باید صبر کنیم. آره من این را می گفتم. اما حالا می پرسم: صبر برای چه؟ از شما می پرسم صبر برای چه؟ بخاطر چه؟ بخاطر که؟ به من می گویند که همه چیز یکباره دست نمی دهد. هر فکر و اندیشه ای رفته رفته و در موقع خود صورت می گیرد. ولی باید دید چه کسی این را می گوید. گواه و مدرک درست و عادلانه بودن این گفته چیست؟ شما به ترتیب و نظام طبیعی اشیا و قانون پدیده ها استناد می جویید. اما این با کدام نظام و قانون وفق می دهد که من- آدم زنده- آدم با هوش و اندیشه- سر دره ای مات و سرگردان بایستم و در انتظار بمانم تا خود آن سر به هم بیاورد و یا رسوب و گل و لای آنرا پر کند. در صورتی که ممکن است من بتوانم از آن بگذرم و یا پلی بر آن بکشم. و من باز می پرسم صبر برای چه؟ چه فایده از انتظار وقتی که دیگر نیرویی برای زنده ماندن باقی نمانده است و با وجود این زندگی لازمست و می خواهم زنده باشم و زندگی کنم.« آنتوان پاولویچ چخوف- انگور فرنگی »
?
27 خرداد...
...
||
8:47 AM
فقط سه روز به روز سرنوشت ساز جمعه 27 خرداد مانده. ای کاش می توانستم مخالفان شرکت در انتخابات را متقاعد کنم که الان وقت خوابیدن نیست. وقت قهر کردن هم.اگر اعتراضی هم هست با شرکت کردن در این انتخابات و رای دادن به کسانی که شعارشان دموکراسیست باید بیان شود نه با تحریم. من و تو با تحریم کردن چیزی را نه به دست آورده ایم و نه به دست می آوریم. تحریم کردن در این شرایط یعنی ما به دنبال دموکراسی از راه مستقیمش نیستیم.. آره ما عادت داریم همیشه شرایط را برای خودمان بحرانی کنیم تا حماسه بیافرینیم. اما دیگر دوران این حماسه آفریدن ها گذشته. Saturday, June 11, 2005
?
پاییز پدر سالار
...
||
2:15 AM
بالاخره رمان سیصد و چند صفحه ای و زیبای پاییز پدر سالار نوشته گابریل گارسیا مارکزرا بعد ازدو ماه تمام کردم. دلیل طولانی شدن خواندن این رمان عالی یکی سخت بودن سبک نگارش آن بود و دیگر اینکه هراز چند صفحه با صحنه ای روبرو می شدم که دیگر نمی توانستم ادامه بدهم. در حقیقت دو ماهی را با این رمان زندگی کردم. گارسیا مارکز در این کتاب یک دیکتاتور به معنای واقعی کلمه را از دید افراد مختلف به تصویر کشیده. ژنرالی که با کودتا به حکومت می رسد و بعد کشتار وسیعی رئیس جمهور کشور می شود. ژنرال شخصیت پیچیده ای دارد. او از طرفی از اینکه حکومت می کند ناراحت و افسرده است و از طرف دیگر شیفته قدرت. مردم طوری حضور او را قبول دارند که هرگز نمی توانند زمانی که او نباشد را تصور کنند. آنها اعتقاد دارند از آغاز زمان او وجود داشته و تا همیشه خواهد بود و از این فکر که اگر او نباشد بر سرشان چه می آید وحشت دارند. یک قسمت جالب برای نشان دادن این باور زمانیست که نویسنده می گوید اگر روزی خبر مرگ ژنرال را به هیئت وزرایش بدهند آنها مضطربانه به دنبال شخصی می گردند که این خبر را به او برساند. مردم که دیگر مطمئن هستند او به صورت طبیعی نخواهد مرد ادعا می کنند او کسیست که به وجود آمده تا حرکت شهاب سنگی که هر صد سال یک بار قابل رویت است را دو بار ببیند و شاید بعد از دومین بار بمیرد اما او که بیش از صد سال حکومت کرده برای دومین بار هم ستاره را می بیند و برایش اتفاقی نمی افتد تا امید همه کسانی که به دنبال آزادی از طریق معجزه هستند نقش بر آب شود. مردم از دست او نمک سلامت می گیرند و اعتقاد دارند دستش شفا بخش است. مادر بد کاره اش بعد از مرگ تبدیل به یک قدیسه می شود. و خانه اش محلیست که در اطرافش افلیجان و جزامیان و کوران در انتظار دریافت نمک شفا بخش از او هستند. نزیک ترین افرادش را به طرز وحشتناکی می کشد و برای ارضای غرایزش دست به وحشیانه ترین کارها می زند. و سرانجام در حالی که تمام کشور را به نابودی کشانده در اتاقش می میرد. در طول حکومتش افراد بسیاری را می کشد از سیاسیان و مخالفان و کشیشان تا مردم عادی و کشتار دست جمعی دو هزار کودک.مارکز کلمبیایی از برجسته ترین نویسندگان آمریکای لاتین و جهان است که در سال 1982 موفق به دریافت جایزه ادبی نوبل شد. این رمان را هم به سبک مخصوصش یعنی رئالیسم جادویی نوشته. |